ثریا بها، دختری است جذاب و با نشاط، دانشجو دانشکدهی اقتصاد، فعال دانشجویی، مشتاق کار اجتماعی و سیاسی، طرفدار تغییرات سیاسی و اجتماعی در کشور، علاقهمند جریان های چپ و دستان نویس؛ با داشتن این ویژگیها و پیشینه خانوادگی، مورد علاقه ی جریان سیاسی پرچم قرار میگیرد، به این جریان جذب میشود؛ در مدت کم با شخصیتهای مهم این جریان آشنا میشود که این شخصیتها: میر اکبر خیبر، ببرک کارمل، اناهیتا راتبزاد، نجیب الله، سلیمان لایق و دیگران است.
در این دید وبازدید، ثریا بها متوجه میشود که تمامی رفتارش از طرف اناهیتا راتبزاد مدیریت میشود، بنابر این، با رفتار و کردارش به راتبزاد نشان میدهد که او از نظر رفتار و کردار یک شخص مستقل است، و هرگز تحمل این را ندارد که طبق ارادهی دیگران فکر و رفتارش مدیریت شود با این هم میانه اش با راتبزاد سست وکش، ادامه مییابد. «رژیم مزدور و تنظیم های جهادی هردو از جوانان بیگناه و بینوا سربازگیری میکردند و آنها را به جبهات جنگ بر ضد هم میفرستادند که به بهای خون آنان رهبران فاسد حزب مزدور و بردران مسلمان پاکستان نشین، زندگی افسانوی برپا داشته بودند.
اما انسان این موجود حقیر چون ذرهی ناچیزی بر پهنهی گستردهی جهان میآید؛ لحظهی مختصری میدرخشد ؛ مرزهای سیاسی، مذهبی، تباری و نژادی میکشد؛ خونهایی میریزد و آنگاه جهان را پدرود میگوید. «کوههای سر به فلک، رودهای خروشان، جنگلهای انبوه، میلیاردها سال قبل از پیدایش انسان بودهاند و میلیاردها سال دیگر هم خواهند بود. به دلیل این گسترش زبان فارسی است که رستم لارجانی حدود سال ۴۰۰ هجری برای فرمانروایان همدان شاهنامه می سراید و در زمان فرمانروایی خاندان کاکویه در اصفهان، ابن سینا دانشنامه ی علایی را به زبان فارسی تالیف می کند و کمی بعد فخرالدین اسعد گرگانی ویس و رامین را می سراید.
همچنین آن جا که محمد ظهیری سمرقندی مولف سندباد نامه ، درباره ی نگارش پیشین این کتاب که خواجه عمید ابوالفوارس قنارزی در سال ٣٣۹ هجری از پهلوی به فارسی ترجمه کرد، می نویسد: « این کتاب را ( قنارزی ) به عبارت دری پرداخت، لکن عبارت عظیم نازل بود و از تزّین و تجلی عاری و عاطل . حکومت ایسلند جمهوری مستقل است و در سال 1946م. بعضویت سازمان ملل متحد پذیرفته شد و به برنامهء احیای اقتصاد اروپا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ملحق گردید. حد شمالی آن کوه نیدک و لاتور، حد باختری ارتفاعات سمیرم، حد جنوبی کوه عریان و حد خاوری دشت شورجستان.
بر اساس دانش زبان شناسی، زبانی که رودکی سمرقندی و فردوسی طوسی و نظامی گنجوی و سعدی شیرازی بدان نوشته اند، و امروزه، با برخی ناهمسانی های گویشی، زبان رسمی ایران و افغانستان و تاجیکستان است، یک زبان جنوب باختری است و خویشاوند با پارسیگ یا پهلوی ساسانی (۶ ) که با زبان های بلوچی و کردی و لری و گویش های تاتی و تالشی و بسیاری از گویش های شمالی و مرکزی و جنوبی ایران و زبان های ایرانی میانه چون پارسیگ و پهلویگ و زبان های ایرانی باستان چون پارسی باستان و مادی ، گروه زبان های ایران باختری را تشکیل می دهند.
اشعار جمالی توسط قوالها وآوازخوانان هندی زبان به زبــان می گشت. ثریا بنا به فعالیتهای حزبی، شبها خواندن درسهای دانشکدهی اقتصاد، و نگرانیهای عقدهمندانهای که از طرف رفیقان حزبیاش متوجهاش است؛ بیمار میشود و برای تداویاش به روسیه میرود؛ با دیدن روسیه، انسان آرمانی شوروی هم در تصورش نابود میشود؛ در مدتی که روسیه است، کم کم پی میبرد که رفیقان حزبیاش همه عضو شبکهی جاسوس ک. و یا شاعر هم زمان او، قطران تبریزی همۀ امیران آذربایجان و اران را به فارسی مدیحه میسراید و یا عنصرالمعالی در همان زمانها از گرگان به گنجه میرود و در آن جا با امیر ابوالاسوار شدادی به فارسی سخن میگوید.
دوم سبک آثاری که در ترجمه و تالیف به پارسیگ و پهلویگ و به زبان فارسی استاندارد در بیش تر نقاط ایران نزدیک بود. ولی از آن جا که خراسان از نیمه ی دوم سده ی سوم هجری تا مدت زمانی مهم ترین مهد ادبی فارسی بود و آثاری که در این سرزمین به وجود آمد، در اندک زمانی در سراسر ایران شهرت یافت، طبعا سهم نفوذ واژه های گویشی آن، چه در فارسی نوشتار خراسان و چه در فارسی نوشتار استاندارد، بیش تر از نقاط دیگر ایران بود.
بار نخست فارسی را به معنی مطلق زبان ایرانی آورده و زبان های فارسی یعنی زبان های ایرانی . پس با پای گرفتن فرمانروایی سامانیان، دری که زمانی نام زبان درگاه ساسانیان بود، اکنون نام زبان درگاه سامانیان، یعنی نام زبان مردم خراسان گشت، در برابرِ، فارسی به عنوان زبان دیگر جاها، و به ویژه پس از آن که فارسی خراسان به دلیل آمیختن با گویش های محلی، تفاوت هایی نیز با فارسی نقاط دیگر پیدا کرد، این اختلاف نام مجوز دیگری نیز یافت، چون واقعا بسیاری از این واژه های گویشی خراسان، برای سخنوران غیر خراسانی مهجور و نامفهوم بود.
١٣ يادآوری اين نكته نيز ناسودمند نيست كه بسياری از وامواژههای به ظاهر عربی رايج در زبان فارسی،ريشهی عربی ندارند و خود زمانی از فارسی به عربی رفته و ديگرديسی يافته و سپس با كالبد جديد خود به فارسی بازگشتهاند. فردوسی در جایی دیگر، زبان شاهنامه ی خود را پارسی می نامد، (١٣) همچنان که پیش از او ابوعلی بلعمی نیز زبان ترجمه ی خود را از تاریخ طبری پارسی نامیده است (١۴). پارسی باستان بدین گونه که در سنگ نوشته های بیستون و تخت جمشید و نقش رستم و چند جای دیگر آمده است، نه می تواند در زمان خود زبان گفتار بوده باشد، ونه می تواند با گذشت پانصد سال، تا این اندازه که در زبان پارسیگ می بینیم، ساده گردد.
در هر حال به دلیل همین مشکلات مردم آذربایجان و دیگر نقاط ایران در دریافت واژه ها و اصظلاحات گویش های خراسان در شعر فارسی است که اسدی طوسی در همین زمان، لغت فرس را برای مردم اران و آذربایجان تالیف کرد. خود وی در یکی از یادداشتهای پراکندهاش برای لغتنامه مینویسد: «همهٔ لغات فارسیزبانان تاکنون احیا و در جایی جمعآوری نشده و چه بسا واژگان زیادیست که در کتب دیگر، خصوصاً در اشعار آمدهاست که ما آنها را در اینجا نقل کردهایم؛ ولی از سوی دیگر هزاران واژهٔ فارسی و غیرفارسی در تداول به کار میرود که تاکنون کسی آنها را گرد نیاورده یا اگر گرد آورده به چاپ نرسانیدهاست.
ما برای اين کارعظيم، همهی سرمايهها و بايستگی های لازم را در اختيار داريم (٢٢) و تنها نيازمند همت و دل سوزی و کوششيم. نخست، تنها اقدامی که ثریا میتواند انجام دهد؛ بریدن کامل از این جریان است اما با این بریدن، رفیقاناش همه در پی توطیه و دسیسهسازی شخصیتی و حیثیتی او برمیآیند تا ثریا را در هر صورتی به چنگ بیاورند و با ایجاد ناگزیریها، وسیلهی دست شان قرار بدهند.
زبان فارسی تا زمانی که تنها زبان گفتار بود به آن دری می گفتند و نه پارسی، ولی پس از آن که در میانه ی سده ی سوم هجری به جای زبان پارسیگ زبان نوشتار گردید نام پارسی هم بدان داده شد و از این زمان دارای سه نام گردید: پارسی، دری و پارسی دری. » (١١)، خواست او از دری، باز همان زبانی است که از یک سو واژه های گویش شرقی آن برای دیگر فارسی زبانان مهجور بود و از سوی دیگر سبک ساده و بی پیرایه ی آن به چشم متاخران عاری از شیوایی می نمود.